دو هفته‌نامه‌ی «ئامانج» مقاله‌ای با عنوان تحریر قاعده یا استثنا؟ از آقای خالد توکلی در ۱۵ تیرماه ۱۳۹۲ منتشر نمود که توضیحات زیر در نقد آن جهت تنویر افکار عمومی لازم است. نویسنده‌ی محترم به جای اینکه از مقام یک تحلیلگر سیاسی یا اجتماعی به اتفاقات مصر پرداخته باشد بیشتر از مقام یک خبرنگار که اخبار را از رسانه‌های غیرمستقل دنبال نموده به قضایا توجه نموده و واقعیات خبری را با اتهاماتی به دور از تحلیل منصفانه خلط نموده است. بایستی اذعان نمود که ذهن خالی وجود ندارد و کمتر کسی پیدا می‌شود که بدون توجه به پیشفرض‌ها و پیشداوری‌ها در مورد مسائل به قضاوت بنشیند؛ تحلیل‌گری مستقل به حساب می‌آید که در نوشته‌ها و گفته‌هایش حداقل‌های درونی و حداکثرهای بیرونی را در نظر آورد، نه اینکه بر اساس خواست درونی، به انکار واقعیت‌های بیرونی بپردازد. 
مقاله‌ی ایشان ادعاهایی بدون سند و دلیل و اتهاماتی بدون واقعیات بیرونی را ارائه نموده است. ایشان مبارک را به عنوان فردی نرمخو، دل‌رحم، دارای اعتماد به نفس و تعهد ملی معرفی می‌کند در حالی کارنامه‌ی سی ساله‌ی حاکمیت استبدادی مبارک، تضییع حقوق حقوق گروه‌ها و احزاب مختلف، زندان‌ها و اوضاع اقتصادی دوره‌ی او اعم از میزان بدهی خارجی، رشد اقتصادی و سرسپردگی مبارک به غرب و پایبندی به حفاظت از منافع غرب و رژیم صهیونیستی که در حراست از کمپ دیوید و بسیاری از توافقنامه‌های غربی – صهیونیستی متجلی است و تلاش او برای نهادینه کردن جانشینی پسرش جمال مبارک و... خلاف ادعای ایشان می‌باشد. هنوز یاد و خاطره حمله‌ی شترسواران، چاقوکشان و چماق به دستان او به میدان تحریر از یاد‌ها نرفته که حامیان این چنینی برای حسنی مبارک مستبد پیدا شده است. اراذل و اوباشی که در حکومت محمد مرسی و اکنون در دوران حاکمیت کودتاچیان تحت عنوان بلطیجی (جیره‌خوار) نقش‌آفرینی کرده و بخشی از وحشی‌گری و جنایات حاکمیت کودتا را بر دوش می‌کشند. در ضمن چرا بایستی علیه رئیس جمهوری با این خصوصیات و ویژگی‌های بارز و برجسته‌ی انسانی شورش و کودتایی صورت پذیرد و مردم بهار عربی مورد ادعای ایشان را خلق نمایند؟ (۱)
ایشان در بخش دیگری از مقاله‌شان مدعی شده است که «مرسی در انتخاباتی که حداقل‌هایی از معیارهای دموکراسی داشت، مشارکت کرده و قدرت را در دست گرفته بود. مرسی همچون گروه‌های اسلام‌گرای ترکیه در حوزه‌ی عمومی صبر پیشه نکردند و از مسیر انتخاباتی نسبتاً دموکراتیک قدرت را به دست نیاوردند.» از نظر ایشان مرسی از طریق قواعد دموکراتیک و صندوق رأی به کاخ ریاست جمهوری راه نیافته، بلکه فشار از پائین اسلام‌گرایان و مصلحت‌اندیشی در بالا، نتیجه‌ی انتخابات را به نفع اسلام‌گرایان رقم زد. چنانچه بیان می‌دارند: «این حضور (حضور اسلام‌گرایان در تحریر) آن‌قدر طول کشید تا نتیجه‌ی انتخابات به نفع آن‌ها رقم خورد و بار دیگر پافشاری در میدان تحریر منجر به برپایی جشن پیروزی شد. در مقابل در تحریر دوم معترضین مرسی را بر کرسی قدرت نشاندند و بدین ترتیب اولین رئیس جمهور اسلام‌گرا در حالی که رأی قاطعی را کسب نکرده بود به مدد حضور شبانه‌روزی طرفدارانش در میدان تحریر زمام امور را در دست گرفت.»
نوشته‌هایی پر از ادعاهای بدون سند و دلیل؛ ادعاهایی که حتی احمد شفیق رقیب انتخاباتی مرسی و طرفدارانش نیز پس از پیروزی مرسی مطرح نکردند. ایشان اگر‌‌‌ همان اصول و مبانی که در دوران تحصیلشان آموخته‌اند را به یاد داشتند، دچار این گونه فرافکنی و خلط مباحث نمی‌شدند و یا اگر اندکی شهامت داشتند با تعریف جدیدی از دموکراسی، آن‌را حاکمیت نخبگان سکولار بر مردم و حذف اسلام‌گرا‌ها از صحنه‌ی سیاسی تعریف می‌نمودند. ‌‌‌ همان تعریفی که در صحنه‌ی عملی و بستر اجتماعی غربی شاهد آن هستیم. تعریفی که تئوری فیلسوفان غربی و مدافعان لیبرال دموکراسی غربی را در زیر خروار‌ها خاک دفن نموده است. به ایشان توصیه می‌کنم اگر جهت اثبات ادعای خویش اسنادی در اختیار دارند آن‌را در اختیار حامیان کودتا و احزاب لیبرال و چپ مصر قرار دهند تا این اسناد را هم بر رفتارهای پوپولیستی این روزهای خویش بیفزایند. ‌ای کاش ایشان معیارهای حداکثری دموکراسی خویش را بیان می‌نمودند! معیارهایی که از نظر ایشان حداقل آن در انتخابات مصر رعایت گردید. همچنان‌که تمام جهان بدان اذعان نمودند در تمام مراحل انتخابات ریاست جمهوری مصر چه قبل از رأی گیری و انتخاب کاندیدا‌ها، چه در جریان انتخابات و چه بعد از آن حداکثرهای قواعد دموکراتیک و انتخابات آزاد رعایت گردید. (۲) چنانچه افرادی از همه‌ی سلایق و گروه‌ها حتی از دولت مخلوع حسنی مبارک به عنوان نامزد انتخابات حضور داشت و حتی اخوان‌المسلمین نتوانست کاندیدای اصلی خود خیرت شاطر را وارد صحنه‌ی انتخاباتی نماید و اخوان با کاندیدای در سایه‌ی خویش وارد عرصه‌ی انتخابات گردید و این در حالی است که تمامی ناظران انتخاباتی یا مستقل بودند یا مخالف جریان اسلام‌گرایی. در هنگام شمارش آرا نیز که شخصاً از طریق رسانه‌ها شاهد لحظه لحظه‌ی آن بودم و به اقرار رسانه‌های خارجی مستقل، موردی دال بر خدشه در انتخابات مشاهده نگردید و پس از بررسی شکایات احزاب و گروه‌های دخیل در انتخابات و اعتراف به عدم تأثیر این شکایات بر نتیجه‌ی نهایی انتخابات، همگان نتیجه‌ی انتخابات را بدون اعتراض پذیرفتند. حال اگر ایشان برای انتخابات حداکثری ملاک دیگری را سراغ دارند آن‌را در اختیار مدافعان حاکمیت دموکراتیک قرار دهند تا دموکراسی را از مرگ مغزی‌ای که دچارش گردیده و با حالت اغما در یکی از بیمارستان‌های غرب بستری است نجات داده، وگرنه چندان دور نیست که لاشه‌ی آن در تابوتی بر روی شانه‌های مدعیان دموکراسی چون حمدین صباحین، محمد البرادعی؛ عمرو موسی و... در یکی از قبرستان‌های قاهره یا میدان تحریر به خاک سپرده شود. (۳)
از ایشان می‌پرسم محمد مرسی طبق قواعد دموکراتیک کدام اشتباه و شتابزدگی پیشه کردند که بایستی چنین کودتای ننگینی گریبانش را بگیرد و در عرصه‌ی عمومی چه عمل عجولانه‌ای را در طول یک سال انجام دادند که مجوزی بر کودتای نظامی علیه ایشان باشد. اگر طبق دیدگاه ایشان در مصر انقلابی روی داده که جمعی از تحلیل‌گران خلاف آن‌را پذیرفته‌اند چگونه می‌توان حرکت اصلاح‌گرانه‌ی تدریجی حزب عدالت و توسعه در ترکیه را با اقدامات ویرانگر انقلابی مقایسه نمود.
ایشان همچنین در بخشی از مقاله‌شان بیان می‌دارند: «اگر طرفداران مرسی در آن زمان به قواعد بازی انتخاباتی پایبند می‌بودند اکنون معترضان به ایشان نیز بدون اینکه به میدان تحریر، توسل جویند صبورانه تا انتخابات بعدی به انتظار می‌نشستند و سرنوشت حکومت و قدرت از طریق صندوق‌های رأی مشخص می‌گشت.»
یعنی جواب اشتباه با اشتباه دیگر و بزرگ‌تر در بستر اجتماعی. (۴) در همین چند سطر مقاله‌ی ایشان اتهام، انکار واقعیت، نیت‌خوانی و پیش‌بینی سیاسی برای ذهن‌های سیال هزاران مخالف مرسی و توجیه نوعی رفتار غیردموکراتیک وجود دارد. انگار ایشان هنوز به عمق فاجعه و اهداف مجریان کودتا پی نبرده و شکاف‌های عمیق جامعه‌ی مصری و بین‌المللی را درک نکرده‌اند. کودتایی که دولت‌های محافظه‌کار و استبدادی خلیج را از پس پرده به صحنه آورده و به لشکرکشی کشانده و غرب را بر سر دو راهی دفاع از آرمان‌های تئوریک خویش در کتاب‌ها و اسلام‌هراسی قرار داده است. اگر تئوری توطئه در آغاز کودتا چندان طرفدار نداشت، امروزه اکثریت کار‌شناسان مستقل از نقشه‌ی «غربی- عربی- صهیونیستی» در راستای شکل گیری و بقای کودتا سخن می‌گویند.
ایشان در قسمت پایانی مقاله بیان می‌دارند: «تمامی ناظران سیاسی بر این باورند که ارتش در مصر برخلاف دیگر کشورهای استبدادی، مورد اعتماد مردم است.»
به طور قطع اگر رفتار نفاق‌گونه‌ی ارتش در جریان خلع مبارک جمعی را گول زده باشد این اظهار نظر از سوی برخی ناظران برای قشری از مردم که از مواهب ارتش برخوردارند و حاکمیت مردمی اسلام‌گرایان منافعشان را در معرض تهدید قرار می‌داد درست است؛ ولی در حاکمیت چندین ماهه‌ی نظامیان پس از خلع مبارک نارضایتی علیه ارتش روزبه روز بیشتر می‌شد. در ضمن ارتشی که سالانه بیش از یک میلیارد دلار از ایالات متحده دریافت می‌دارد و سرسپردگی سران و ژنرال‌های آن در طول سال‌ها حاکمیت نظامیان به اثبات رسیده است، و اکثریتشان تحصیلکرده و مدیون غرب‌اند، از طریق کودتا، نخستین رئیس جمهور مردمی را برکنار و پارلمان و قانون اساسی منتخب مردم را منحل نموده است، در روز روشن از زمین و آسمان از طریق سلاح جنگی سر، سینه و گردن هموطنان خویش را هدف گلوله قرار می‌دهد، اجساد نیمه جان معترضان را می‌سوزاند و هزاران خیانت و جنایت را مرتکب شده، چگونه می‌تواند حامی مردم و مورد اعتماد ایشان باشد؟ مگر اینکه ایشان هم مثل بسیاری از کار‌شناسان و تحلیلگران شبکه‌های مختلف رسانه‌ای غربی اسلام‌گرایان و اخوان‌المسلمین را مردم به حساب نیاورند.
در پایان متذکر می‌شوم آنچه در مصر روی می‌دهد خطر و آفتی است که اکثریت کشورهای اسلامی را که از تنوع سلایق و تکثر احزاب و گروه‌های ملی و مذهبی برخوردارند تهدید می‌کند. تکثر و تنوعی که بخشی از آن، حاصل ویژگی‌های انسانی و بخشی دیگر نتیجه‌ی ورود مدرنیته و نقشه‌های استعماری است. در واقع بذری را که استعمارگران پس از فروپاشی دولت عثمانی در خاک کشورهای اسلامی کاشته بودند در عصر حاضر برداشت می‌نمایند. بذری که ثمره‌ی آن احزاب و گروه‌های تمامیت‌خواه با قدرت تحمل حداقلی و خواست‌ها و مطالبات حداکثری است که جز حذف و از صحنه بدر کردن رقیبان فکری به چیز دیگری راضی نمی‌شوند. تنوع و تکثری که مصلحت‌اندیشی بیرونی و جبر و استبداد، آنان را در کنار هم نشانده و فضای آزاد را برنمی‌تابد. محیط آزاد تبدیل به فضایی جهت تسویه حساب شخصی و گروهی شده و منجر به حذف خشن رقبا از صحنه‌ی اجتماعی می‌گردد، ‌‌‌ همان قانون انتخاب طبیعی را که داروین در طبیعت برای جانداران و توجیه نظریه‌ی تکامل تجویز می‌کرد این گروه‌های تنگ‌نظر به طریقه‌ی مصنوعی خلق نموده و در چنین بستری همچون جنگل، ضعفا قربانی ارضای غرایز اقویا می‌شوند. پروژه‌ی حذف جنگلی به دنبال یک‌صدایی، یک‌رنگی و یکنواخت نمودن در صحنه‌ی اجتماعی است و جهت این همسانی بر هر خشونتی مهر تأیید می‌نهد. همسانی‌ای که خالق انسان‌ها آن را نخواسته و بر آن صحه نگذاشته است. چنانچه می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (حجرات/۱۳)
ای مردمان ما شما را از زن و مردی آفریده‌ایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید.
وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (روم/۲۲)
و از زمره‌ی نشانه‌های (دال بر قدرت و عظمت) خدا آفرینش آسمان‌ها و مختلف بودن زبان‌ها و رنگ‌های شماست. بی‌گمان در این دلایلی است برای فرزانگان و دانشوران.
بنابراین راه نجات از این آفتی که جوامع اسلامی را تهدید می‌کند بازگشت به فطرت الهی، بالابردن سطح تحمل، باور به زندگی مسالمت‌آمیز و تعامل با یکدیگر و در نظر گرفتن ‌‌‌نهایت تسامح و تساهل با مخالفان فکری است. تساهل و تسامحی که از درون می‌جوشد نه اینکه نفاق‌گونه بر اساس مصلحت شکل گرفته باشد. به طور حتم اخوان‌المسلمین می‌تواند داعیه‌دار چنین همزیستی مسالمت‌آمیز، تساهل و تسامح در جهان اسلام باشد. تنها گروهی است که می‌تواند دست برادری ایمانی (۵) را به سوی سایر احزاب دینی و دست برادری وطنی را به سوی احزاب غیر دینی (ملی و سکولار) دراز نموده و در راستای عمران این کره‌ی خاکی و بندگی پروردگار بفشارد، با حفظ هویت خویش و بدون خودباختگی، اصول و مبانی و دستاوردهای علوم نوین در زمینه‌ی علوم تجربی و علوم انسانی را در راستای این عمران به کار گیرد، در برّ و تقوی با همه‌ی آحاد جامعه اعم از زن و مرد تعاون و همکاری نموده و حتی در میدان مخالفان فکری و با به کارگیری مفاهیم بنیادی آن گروه‌ها آنان را به چالش بکشاند و با استخدام آن مفاهیم، حقانیت خویش و باطل بودن رقیبان را تثبیت نماید. بی‌شک این گروه با چنین وسعت علمی و اندیشه و داشتن برنامه‌های عملی برای جوامع و عمران، دشمنانی فراوانی خواهد داشت. دشمنانی که عمران این کره‌ی خاکی را برنتافته و بقای خویش را در جهالت و فساد می‌دانند. دشمنانی آشکار و پنهان که در این شرایط بستر را آماده دیده‌اند تا جلوی آبادانی این کره‌ی خاکی را گرفته و در راه آن سد و مانع ایجاد نمایند. دشمنانی از حکام استبدادی، مدعیان آزادی و دموکراسی، علمای درباری (۶) و احزاب دینی و غیردینی. اینان از میانه‌روی و جریان بیداری اسلامی و میزان تأثیرگذاری این جریان چنان بر افروخته‌اند و در مقابل قوت استدلالی و برنامه‌ی این جریان چنان خود را باخته‌اند که جز از طریق تخریب و حذف فیزیکی- در این هنگامه‌ی مظلومیت کم‌نظیر اخوان در عصر معاصر- ارضا نمی‌شوند. ان شاء الله کثرت و تنوع دشمنان و مخالفان میانه‌روی اسلامی، بیانگر حقانیت و تأثیر این بیداری اسلامی بر جوامع است. حقانیتی که ریشه در قرآن و سنت صحیح نبوی دارد. حقانیت و قوتی که جمع کثیری از احزاب و گروه‌ها، دول و افراد را با تمامی اختلافات و تضادهای فکری و تئوریک سر یک سفره نشانده است، سلفیت را به تصوف پیوند زده، احزاب لائیک وسکولار را ودار به استعانت از نمادهای کاملاَ دینی-کنیسه و الازهر- و اعمال نفاق‌گونه کرده، و دول مستبد مدعی اسلام خلیج را با دول مدعی دموکراسی و حقوق بشر غربی هم‌آغوش نموده و تانک و اسلحه را به صحنه آورده تا سر، سینه و گردن اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را آماج حملات خویش قرار داده و در سایه‌ی استعمال گازهای اختناقی و شیمیایی آن‌را خفه نمایند؛ ولی باید بدانند که خاموش نمودن چنین منهجی همچون فوت کردن بر خورشید به قصد خاموش کردن آن است. آنان روشنی خورشید را که در سایه‌ی آن حقایق مکشوف می‌شود برنمی‌تابند و در تاریکی جهالت تمامی سود و مزایای خورشید را برای خویش می‌خواهند. راه روان چنین مسیری بایستی بر خویش ببالند و به خصوص در عصر حاضر که بیشتر مفاهیم علوم انسانی به دلیل عدم تطابق با واقعیات طبیعت بشری، در صحنه‌ی عمل و بستر اجتماع با شکست مواجه شده و فساد گوناگون و فراوانی را در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، محیط زیست و... به بار آورده با شدت و حدت بیشتری به صحنه آمده و در این غوغاسازی کاذب رسانه‌ای و فضای تخریب، تهمت و افترا، ابتکار عمل را به دست گرفته و این حقانیت را به گوش جهانیان برسانند. هرچند رسوایی‌های برخی گروه‌های سلفی در عربستان، سوریه، مصر و...، نص‌گرایی بدون توجه به بستر نزول؛ مصالح خمسه و شرایط مکانی و انسانی جوامع، توجه به روایات بدون به کارگیری درایت، و مقابله با هر امر نوظهوری در ساحت دین و غیر دین به بهانه‌ی بدعت، شهات (الگوی عملی) بر جهانیان را از این جریان و سایر گروه‌های مشابه سلب نموده ولی هر گروه و جریانی که مدعی بدیلی برای بیداری و میانه‌روی اسلامی است آن را ارائه نماید تا تمامی راه روان مسیر حق و حقیقت، قلم، مال و جانشان را در راه آن بخت نمایند.
پانوشت‌ها و ارجاعات:
۱) ظاهراً دادگاه تجدید نظر مصر تازه به این واقعیات و ارزش‌های اخلاقی در رفتار حسنی مبارک پی برده که امروز چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ایشان را از اتهامات فساد مالی تبرئه و حکم آزادیشان را با قرار وثیقه صادر نمود.
۲) محمد مرسی تنها رئیس جمهوری است که سه قاعده و مبنای دموکراتیک انتخاب حاکم، نقد حاکم و عزل حاکم در موردشان اجرا شد. چنان که با رأی مردم انتخاب شدند و در دوران حاکمیت یک ساله‌اش از سوی رسانه‌های آزاد مستقل و حتی مغرض و معارض انواع نقد‌ها و بی‌انصافی‌ها در موردشان اعمال گشت و در ‌‌‌نهایت با زور تانک و تفنگ و بدون توجه به خواست حداکثری مردم از سمتش برکنار شد. دو مورد اول با رأی مردمی و سومی با زور نظامیان و بدون خواست اکثریت مردم.
۳) البته تابوت‌هایی که در میدان رابعه تشییع می‌شدند به عنوان نمادی از حق‌گویان در برابر حاکمیت جور ان شاء الله همانند سید الشهدا حمزه با آن‌ها معامله شده و از رزق و روزی پروردگار بهره‌مند می‌گردند و خونشان حریت و استقلال را برای هم نوعانشان در فردایی نزدیک و یا دور به ارمغان می‌آورد. در ضمن خواندن نماز بر پیکر دموکراسی هم قرار است به احمد طیب، علی جمعه، عمرو خالد یا رهبر قبطیان واگذار گردد. از رهبران حزب نور هم به دلیل دورویی در برخورد با مبانی اسلامی و دموکراسی جهت تشییع جنازه‌ی دموکراسی دعوتی به عمل نخواهد آمد.
۴) پس از بیش از یک ماه از گذشت کودتا برهمه عیان شده که اغراق زیادی در تجمعات تحریر و جلوی قصر اتحادیه صورت پذیرفته و معارضان مرسی به مراتب کمتر از تعدادی بوده‌اند که از سوی مجریان کودتا ادعا می‌شد. تعدادی کم با امکانات زیاد و بوق رسانه‌ای کرکننده و عوام فریب، چنانچه انتخابات در پنج دوره‌ی مصر و پیروزی قاطع اسلام‌گرایان این واقعیت را به اثبات رسانده بود.
۵) برادری ایمانی فاصله‌ی شهر‌ها را در نوردیده، زبان‌ها را به هم پیوند داده و بین رنگ‌ها و نژادهای گوناگون الفت برقرار می‌نماید. بر سختی برادر ایمانی آسایش را سلب نموده و بر شادی او خنده را بر لبان می‌نشاند و سیاه و سفید، کُرد و فارس و عرب و عجم را بر سر سفره‌ی رحمت الهی جمع می‌کند.
۶) تروریست خواندن و خوارج نامیدن میانه‌روی اسلامی که از سوی علی جمعه مفتی سابق حسنی مبارک بیان شد، چنان عوعو کردن سگ بر ماشینی است که می‌خواهد مسافرانش را به هدف و سرمنزل مقصد برساند و ایشان را در سرای خوشبختی و سعادت پیاده نماید که جز دویدن، خستگی و زشتی چهره‌ی بی‌مورد سگ، تفریح و سرگرمی مسافران و ایجاد نوعی رعب و وحشت موقتی در برخی کودکان ثمری نخواهد داشت. علی جمعه به همراه شیخ احمد طیب و عمرو خالد و سران حزب نور مانند یونس مخیون، یاسر برهامی و طلعت مرزوق و... با این موضعگیری‌های حقیرانه، چهره‌ی ننگینی را بر صفحات تاریخ ثبت نمودند. لکه‌ای که در دنیا و آخرت پاک‌شدنی نیست.